جــــامانده

جامانده ام از قافله "درد" سنگینی است...

جــــامانده

جامانده ام از قافله "درد" سنگینی است...

آخرین مطالب
۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۴:۴۲

ظلمت نفسی

وقتی بهش رو دادی هر روز تحویلش گرفتی، مهمانش کردی... کم کم میشود صاحب خانه! اقایی میکند بر دل و عقلت! هوای نفسم را میگویم.

سرکشی شده است بی رقیب.

دل خراب میکند عقل میکاهد دست به خطا میبرد چشم به گناه وا میدارد.

حریفش نیستم. خودم قدرش کرده ام.

دوای دردم توبه است. ان هم وسط روضه!


پ ن: گناه کارم درست! حضرت ارباب، نمکتان را خورده ام و نمکدان شکسته ام درست! سفره کرامت شما وسیع تر از این حرفاست....



۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۱

زمین گیر گناه

امان از گناهی که عادت شده باشد.

گناه که عادت بشود ترکش موجب مرض است...

استمرار و پافشاری به این عادت هم نابودت میکند.

دلیل همه دردهایم را میدانم.

درمانش توبه است.

اراده میخواهد که ندارم...

دلم معچزه میخواهد فقط از دست تو بر میاد خدا جون.


بالحسین الهی العفو.



۰۴ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۷

یک دلی...

و فرمودی 
اگر در وفا به عهد ما یک دل بودید، 
تاخیری در دیدار نبود

غروب جمعه

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۶:۲۳

وطن پرستو

پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند هم از ویرانی لاشه اش می هراسد!
مرگِ پرستوی من مرگِ بال نیست، زندگیِ قفس است..!
وطنت رهایی باد که بهار هم کوچیدنیست…

۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۶

دل سنگی

سنگ تو را به سینه می زنم اما دلم سنگی تر از این حرف هاست که تو را بخواهد.

باید صیقل دهی این دل نمک نشناس را.

تورا قسم به تمام خوبی ها ای خوب من! دست روی دلم بگذار تا آرام شود.

۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۱

تنها تو میتوانی

دست بردم بر کلاف زندگیم آمدم باز کنم این همه گره کور را.
 اما هرچه کردم باز کورتر از قبل شد. ای کاش از اول به جای من می توانم گفته بودم تو می توانی.
نمی دانستم که از ابتدا عصایم را موریانه خورده بود. من پشیمانم. می خواهم بر تو تکیه کنم. می توانم؟!
۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۱

نگاهم؛نگاهت

گاهی به نگاهی دلم می رود از یادت و گاهی به نگاهت سرم را به زیر می اندازم از شرم قباحتم.
نگاهت را تلنگری می گیرم به خود. ای کاش هیچ گاه چشم از من بر نداری وگرنه رسوا خواهم شد.

مهدی زهرا